پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

دو خبر خوش و متاسفانه چند خبر ناراحت کننده

عزیزم امروز امتحانات و ارائه های مامان و بابا تموم شد و از امروز تمام وقت درخدمت تو هستیم . ضمنا باباجون یک نمره A تا حالاگرفته که کار خیلی ساده ای نیست و اینجا با کلی درس خوندن و زحمت کشیدن بدستش آورده . امیدواریم بقیه نمراتش همَAبشن . و امیدوارم خودم هم نمرات خوبی بگیریم چون هنوز نمرات من رو نزدن... خدا میدونه چند بشم ... این اولین خبر خوشم بود. دومین خبر خوش اینکه ما برای مدت یک ماه به ایران برمیگردیم تا همه فامیل و دوستان رو دوباره ببینیم تا دل تنگیهامون کمی تسکین پیدا کنه و با انرژی بیشتر برای ادامه درسمون به مالزی برگردیم. عزیزم اینقدر ازاینکه دوباره میتونم همه رو ببینم خوشحالم که نمیدونم این 2 - 3 روز باقی مانده رو چطوری...
26 دی 1391

خواب فرشته 7 ماهه

نفس طلا ها امروز بعد از خوردن نهار خوشمزه منزل عمو جون تو به شدت خوابت میامد و بعد از خوردن مقدار مفصلی شیر مادر به خواب ناز فرو رفتی و حدود یک ساعت خوابیدی ... خاله مهتا هم با تمام گرفتاری ها ومهمانداریهاش دائم تو فکر تو بود و لحظه به لحظه ازت عکس میگرفت و برای من ایمیل میکرد . بابت تمام زحماتی که بهش دادیم ازش تشکر میکنیم و میگیم دوستت داریم خاله جون جونی ... خواب شیرین یک فرشته بهشتی !!! عزیزم اینقدر گرفتارم که کمتر فرصت عکس گرفتن توی خوابت رو پیدا میکنم ولی خاله جون این کار قشنگ رو برامون کردو ازش بابت عکسهای قشنگی که ازت گرفته ممنونیم. عزیزم به اندازه تمام ذرات دنیاها برام عزیزی و حاظر نیستم یک لحظه ناراحتیت رو ...
17 دی 1391

یک خبر خوش دفع شدن سنگ کلیه بابایی مهربونها

عزیزم دو روزه باباجون کلی درد داره ولی همین الان سنگش دفع شدو کلی خوشحال شد که دیگه بالاخره راحت شدو دیگه عذاب سنگ کلیه رو لازم نیست بکشه . آخه درد سنگ کلیه بعد از درد زایمان سخت ترین درد محسوب میشه و تو این مملکت غریب واقعا سخته که بتونی تحملش بکنی . امیدوارم تو هیچ وقت تجربه اش نکنی و هیچ کس دیگه هم تجربه اش نکنه و باباجون هم دیگه از این دردها نداشته باشه و همیشه بخنده . اگر چه که بابایی مهربونها با تمام دردها و عذابهایی که میکشید همیشه لبخند روی لبانش بوده و هست وانشالله خواهد بود. از خداوند مهربون به خاطر تمام کمکهایی که به ما سه نفر میکنه تا بتونیم دراین مملکت غریب زندگی راحتی وبدون دغدغه ای داشته باشیم متشکریم و سجده شکر میکنی...
16 دی 1391

بازگشت ننوی معجزه گر

عزیزم ننو بالاخره رسید. دیروز با هم رفتیم پیش دفتر مدیریت ساختمان و ازشون خواهش کردیم در نصب ننو بهمون کمک کنند و یک نفر قرار شد برای دریل کردن دیوار بیاد خونمون و دیوارخونه رو برامون سوراخ کنه. ساعت 3 بعداز ظهر بالاخره آمد و تونستیم ننو رو نصب کنیم و از شدت خوشحالی تو رو توش گذاشتیم و تو هم استقبال خوبی کردی و توش راحت خوابیدی. عزیزم چند روزی هست که دیگه واقعا دندون کوچولوهات به شدت میخواره و اذیتی و خوابیدنت برامون کلی مکافات داره و سخت شده . ولی ننو بهمون از دیشب خیلی کمک کرده و تونستیم چند باری توی اون تو روبخوابونیم. امیدوارم زودتر دندونهات دربیاد تا کمتر شبها بیدار بشی ومن هم اینقدر بی خوابی نکشم باورت میشه شب بیدار شده بودی و...
16 دی 1391

شب سال نو میلادی 2013

حوری بهشتی من امروز اولین شب سال نو میلادی عمرته و پارسال این موقع من حدود 3 ماه بود که تو فرشته کوچولو رو همراه خودم داشتم. ولی امسال همراه ما میتونی خودت از دیدن زیبایی های سال نو لذت ببری . عزیزم عموروح الله و خاله مهتا از ایران آمدند و با خودشون ننو و مقداری سوغاتی خوشمزه آوردند . از همینجا ازشون تشکر میکنیم و امیدواریم بتونیم روزی براشون جبران کنیم. با هم قرار گذاشتیم بریم KLCC یا همون برجهای دوقلوی مالزی تا آتش بازی های شب سال نو رو تماشا کنیم. اول خوب بود و تو توی کالسکت بودی و همه دوروبر رو جستجو میکردی ولی وقتی خواستیم بریم توی محوطه برجهای دوقلو همه مشغول زدن شیپور دستی بودند . صدای خیلی خوبی نداشت و تو از شنیدن اونهامی...
16 دی 1391

دس دسی، دس دس دسی ، دست دست دست بزنیم ...

یکی یک دونه نازم در عرض 2 روز آنچنان پیشرفتی کردی که تا میگیم دس دسی شروع میکنی به دست زدن و در حین اون به ما نگاه میکنی تا بهمون نشون بدی . دستها بالا آماده دست زدن با ذوق شادی ای بلا!!! از اینکه بچه سالم و شیرینی چون تو رو دارم روزی 1000 بار از خدای مهربون تشکر میکنم و سلامتی مستدام ازش طلب میکنم تا خدای ناکرده کوچکترین درد و بیماری برات بوجود نیاد . عزیزم جدیدا شیطون تر شدی و از صبح تا عصر فقط یک مرتبه میخوابی و تا میخوابونمت بلافاصله بیدار میشی و دیگه نمیخوابی . ولی مرتب دلت میخواد بخوابی و بهونه میگیری ولی موفق به خوابیدن نمیشی و کنجکاوی روزانه که باعثش نور صبحه نمیگذاره بخواب خوش فرو بری .....
9 دی 1391

اولین بوسه های محبت و دست زدن پسر مهربون و دوست داشتنیم...

ای عشق شیرین زندگی امروز صبح ساعت 7:30 که از خواب ناز بیدار شدی و روی تخت نشسته بودی ناگهان شروع کردی به دست زدن و چند بار این کار رو تکرار کردی و حتی وقتی بهت میگفتم دست بزن دستهای کوچیکت رو میاوردی به سمت هم و شروع میکردی دست زدن . عزیزم قبلا هر وقت سعی میکردم خودم دستهات رو به سمت هم بیارم مقاومت میکردی ودستهات رو از حالت مشت خارج نمیکردی ولی امروز انگشتهات رو باز میکردی و دست دسی میکردی که خیلی برام جالب بود اینقدر ذوق زده شده بودم که شروع کردم از شدت خوشحالی فریاد زدن که بابک بیدار شو این داره دست میزنه و بابای مهربونت با وجود اینکه خواب بود بیدار شدو نگاهت میکرد ببینه چطوری دست میزنی . چند روزی هم هست که بوس کردن یاد گرفتی و ص...
7 دی 1391

یک روز از صبح تا شب رو چطور میگذرونی؟؟؟

ای هوری بهشتی من خواستم برای اینکه از کودکیت و فعالیت های روزانه ات خاطره ای داشته باشی یک روزت رو برات شرح بدهم . تا دربزرگی بدونی وقتی 6 ماهت بوده چطوری زندگی میکردی؟ عزیزم تو هرروز صبح بین 6 تا 7:30 از خواب ناز بیدار میشی و دیگه هم دوست نداری بخوابی ، درنتیجه بین ما دونفر اینقدر میچرخی و بق بقو میکنی و ضربه به سرو کله ما وارد میکنی تا ما بالاخره از رو بریم و بلندت کنیم . وقتی میارمت توی هال خونه میگذارمت روی یک پتو که اسباب بازی هات اونجاست و پشتت یک بالشت میگذارم تا خدای ناکرده اگه از پشت افتادی بیفتی روی بالشت . برات آهنگ خاله ستاره رو میگذارم و تو هم به محض شروع شدنش کلی ذوق میکنی و خوشحال میشی و دیگه احساس تنهایی بهت دست نمیده ....
6 دی 1391

اولین کریسمس عمرت در مالزی

ای عشق زندگی ما امروز روز تولد حضرت مسیح و جشن کریسمس است که در کشور مالزی جشنهای زیادی برگزار میشود و همه ازامروز برای سال جدید خودشون رو آماده میکنند. امشب همه درخت کاج تزئین میکنند و برای هم کادو تهیه میکنند . اعتقاد دارند امشب پاپانوئل برای همشون کادو میاره و توی جورابهاشون میگذاره پس امشب هممون باید جورابهامون رو به دیوار آویزون کنیم و منتظر پاپانوئل مهربون بشیم تا برامون کادو بیاره ... امروز یک خبر خوش برات دارم واون اینه که اینترنتمون رو بابا جون عوض کرد و یک اینترنت بهتر با سرعت فوق العاده بالای فیبر نوری که همراهش میتونیم تلویزیون نگاه کنیم و یک تلفن هم داره که گوشی بی سیم داره و خلاصه خیلی امکانات داره ...
5 دی 1391

اولین شب چله شیرین با پارسای شیرین تر از عسل

عزیزم امشب بلندترین شب سال است و ما درکشور عزیزمان رسم بسیار قشنگی داریم که این شب رو جشن میگیریم ، میوه و شیرینی و آجیل شیرین به هم تعارف میکنیم و برای تازه عروسها شب چلگی میبرند که کلی توش میوه و آجیل و خوراکی های خوشمزه است . بعضی ها میوه ها رو به شکل های بسیار زیبا طراحی میکنند که یکی از این طراحان مادر بزرگ هنرمندت مامان مهین است که وقتی ایران بودیم همیشه شب چله با هندوانه و میوه های تزیین شدشون جشن میگرفتیم و کلی شاد بودیم. اگر چه اینجا اون امکانات رو نداریم ولی مریم جون و بابا جمشید برامون مقداری آجیل شیرین فرستادند و مقداری هم از قبل داشتیم که با وجود اینکه درکنارمون نیستند این شب رو از این فاصله دور برامون شیرین کردند و از همینجا...
5 دی 1391
1